امتحانات ثلث اول نزديك است. توي حياط نشسته ايم و با مقنه هاي چانه دارمان روی دهان ،غش غش ميخنديم. خانم ناظم كه براي چيدن موهايي كه از جلوي مقنعه بيرون آمده ، هميشه يك قيچي كوچك دارد، قيچي اش را تكان ميدهد. و در حاليكه با دو انگشت بلندش موهاي زير چانه اش را در يك حركت ميكند، با چانه ي جمع جلو ميآيد و به دوستم ميگويد : فردا با وليت بيا مدرسه.
فردا زنگ اول مريم اعلام ميكند كه با پدرش كه رييس انجمن اوليا و مربيان است تماس گرفته اند و امروز قرار است دوستم را اخراج كنند. ظهر دوستم ميايد. رنگش پريده .مقنه اش را حسابی جلو کشيده .اما ميخندد. ما را ميبوسد و خدا حافظي ميكند. سارا بلند بلند گريه ميكند. و مريم آرام كوكوي خانگي اش را گاز ميزند. دوستم برايمان تند تند جوك بي مزه اي تعريف ميكند و بعد ميرود.
امتحانها شروع شده و دوستم كه حالا فقط با پدر و مادرش به مدرسه ميايد و بر ميگردد، در امتحانها شركت ميكند. در حاليكه با هيچكس حرف نميزند و مقنعه اش را تا ابرو پايين ميكشد و دم اسبيش را آنقدر سفت ميبندد كه از زير مقنعه برجسته تر به نظر ميرسد. دوست داريم خوشحالش كنيم. دوست داريم شوخي كنيم. دو سه روزي گذشته واز سكوتش كلافه ايم. زنگ را ميزنند.به طرف در مدرسه يورش ميبريم. دوستم جلوتر است. به سارا اشاره ميكنم. سارا تاييدم ميكند. جلو ميروم، دست مي اندازم و مقنعه ي دوستم را برای شوخي از سرش ميكشم. نفسم بند ميآيد. دوستم برميگردد براي اولين بار در چشمهاي كوچكش اشك حلقه ميزند. موهايش را آنقدر نا منظم كوتاه كرده اند كه دسته ي كاغذ هاي كشي را به زور كلي سنجاق سر به پشت سرش وصل كرده. مقنعه را بالا ميكشد. لبهايش را به هم فشار ميدهد و بعد لبخند که ميزند ، دندانهاي سفيدش توي آن صورت سبزه برق ميزند.و ميدود به طرف پيكان سفيدي كه پدر و مادرش توي آن نشسته اند. مريم بلند ميگويد: مامانش ازخجالت اين بی آبرويی موهاشوتيكه تيكه بريده. بابام گفت اون روز تو دفتر باباش جلوی خانم مکی اينا مقنعه رو از سرش كشید و موهاشو نشون داد وگرنه كه نمی بخشیدنش.
فردا زنگ اول مريم اعلام ميكند كه با پدرش كه رييس انجمن اوليا و مربيان است تماس گرفته اند و امروز قرار است دوستم را اخراج كنند. ظهر دوستم ميايد. رنگش پريده .مقنه اش را حسابی جلو کشيده .اما ميخندد. ما را ميبوسد و خدا حافظي ميكند. سارا بلند بلند گريه ميكند. و مريم آرام كوكوي خانگي اش را گاز ميزند. دوستم برايمان تند تند جوك بي مزه اي تعريف ميكند و بعد ميرود.
امتحانها شروع شده و دوستم كه حالا فقط با پدر و مادرش به مدرسه ميايد و بر ميگردد، در امتحانها شركت ميكند. در حاليكه با هيچكس حرف نميزند و مقنعه اش را تا ابرو پايين ميكشد و دم اسبيش را آنقدر سفت ميبندد كه از زير مقنعه برجسته تر به نظر ميرسد. دوست داريم خوشحالش كنيم. دوست داريم شوخي كنيم. دو سه روزي گذشته واز سكوتش كلافه ايم. زنگ را ميزنند.به طرف در مدرسه يورش ميبريم. دوستم جلوتر است. به سارا اشاره ميكنم. سارا تاييدم ميكند. جلو ميروم، دست مي اندازم و مقنعه ي دوستم را برای شوخي از سرش ميكشم. نفسم بند ميآيد. دوستم برميگردد براي اولين بار در چشمهاي كوچكش اشك حلقه ميزند. موهايش را آنقدر نا منظم كوتاه كرده اند كه دسته ي كاغذ هاي كشي را به زور كلي سنجاق سر به پشت سرش وصل كرده. مقنعه را بالا ميكشد. لبهايش را به هم فشار ميدهد و بعد لبخند که ميزند ، دندانهاي سفيدش توي آن صورت سبزه برق ميزند.و ميدود به طرف پيكان سفيدي كه پدر و مادرش توي آن نشسته اند. مريم بلند ميگويد: مامانش ازخجالت اين بی آبرويی موهاشوتيكه تيكه بريده. بابام گفت اون روز تو دفتر باباش جلوی خانم مکی اينا مقنعه رو از سرش كشید و موهاشو نشون داد وگرنه كه نمی بخشیدنش.
2011-09-08, 4:07 am من طرف killer666
» .::معرفی ۱۰ سایت بسیار مفید برای دانلود فایلهای PSD ::.
2010-12-04, 11:34 pm من طرف isatice
» كورس ميلان و اينتر براي جذب گرث بيل
2010-10-26, 2:04 am من طرف isatice
» پرسپوليس فيناليست ليگ قهرمانان آسيا را شكست داد
2010-10-26, 2:03 am من طرف isatice
» حاشيه ديدار شاهين بوشهر و استيل آذين2
2010-10-26, 1:53 am من طرف isatice
» حاشيه ديدار تيمهاي پرسپوليس و ذوبآهن3
2010-10-26, 1:53 am من طرف isatice
» دايي: هر وقت لازم باشد خودم از پرسپوليس ميروم
2010-10-26, 1:52 am من طرف isatice
» مازيار زارع بازي با استيل آذين را از دست داد
2010-10-26, 1:50 am من طرف isatice
» بازي جذاب هندبال Handball Simulator 2010 European Tournament
2010-10-25, 8:42 am من طرف isatice